به گزارش خبیر کرج به نقل از تسنیم امیرحسین عربپور پژوهشگر بازاریابی سیاسی بینالملل مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) در یادداشتی به بررسی سبک مدیریت و رهبری سپهبد سلیمانی پرداخت که در ادامه میخوانید: شخصیت شهید سلیمانی از ابعاد گوناگونی قابلبررسی است. یکی از ابعاد مهم و حاکمیتی آن شهید بزرگوار، سبک مدیریت و رهبری اوست. مدیریت متعهد، متخصص و جهادی، گمشده امروز کشور و جامعه اسلامی ماست و توسل به الگویی عمیق و در دسترس همچون حاج قاسم سلیمانی میتواند نسخه شفابخش وضعیت مدیریت کلان جمهوری اسلامی ایران و در نهایت ساخت تمدن نوین اسلامی باشد.
اهمیت داشتن الگو
داشتن الگو اصلی اساسی در زندگی بشر است. بشر چه در ساحت فردی، چه در ساحت اجتماعی و چه در عالیترین سطح (حاکمیت)، نیازمند الگوست؛ حتی در ساحات مختلف معرفتی اعم از فلسفه، جامعهشناسی، سیاست و غیره، ما با الگو مواجهیم. نیاز به الگو در بشر امروزی هم کاملاً مشهود است. اگر این موضوع را در ساحت دینی هم پیگیری کنیم، مشاهده میکنیم که اسلام چه اندازه به «داشتن یک الگوی مناسب» تأکید دارد.
ما در منابع اسلامی مختلف شاهد صحه نهادهشدن بر «الگو» هستیم. مشخصاً، در قرآن کریم میخوانیم: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا»؛ یعنی اگر شما الگو میخواهید، پیامبر الگوی کاملی برای شماست؛ امّا آیا همه ما باید پیامبر عظیمالشأن اسلام را الگوی خودمان قرار دهیم تا به آن قُرب و سعادت الهی دست پیدا کنیم یا خیر؟ داشتن اسوه حسنهای به نام پیامبر رحمت یک اصل است و کسی نمیتواند آن را نفی کند؛ چراکه فرموده قرآن است و قابل نفی نیست، ولی باید توجه داشته باشیم که «پیامبر اوج قله الگوهاست». ایشان سنگ محک تمام اسوههاست و باید اسوه همه ما چه در ساحت فردیمان، چه در ساحت اجتماعیمان و چه در ساحت حاکمیتیمان باشند؛ امّا این مقام باید بهصورت تدریجی حاصل شود. هیچکس از ما انتظار ندارد که در طرفهالعینی به این قله برسیم. باید در مسیر قله افرادی را ببینیم و الگوهایی داشته باشیم تا بتوانیم به آن قله نزدیک شویم.
شهید سلیمانی بهمثابه یک الگو
در مسیر رسیدن به قله اسوهها (رسول گرامی اسلام) علما، عرفا، سلکا و شهدا قرار دارند. سردار سلیمانی، یکی از توقفگاههای درخشان در مسیر رسیدن به الگوی عالیه پیامبر رحمت است. او یکی از اسوههای ثانوی مهم در مسیر قله اسوگی (پیامبر) است. در واقع، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بهمثابه یک الگو در مسیر الگو و اسوه حسنه (پیامبر اسلام) است. البته وجه شخصی و زندگی خصوصی و رفتارهای خود ایشان میتواند در ساحت فردی برای ما بسیار درسآموز باشد، ولی ما در اینجا به این وجه شخصیت شهید بزرگوار نمیپردازیم. مطلبی که محور این نوشته است، الگوی مدیریتیِ سردار سلیمانی است که نکات بیشماری در وجه شخصیتی ایشان وجود دارد که باید مورد بررسی قرار بگیرد.
طی یکسالی که از شهادت ایشان گذشته است، یکی دو عنوان مقاله و پژوهش در جامعه علمی کشور نوشته شده است. مقاله نوشتن خیلی خوب است، ولی کارکردن روی این الگو، با نوشتن عملی نمیشود. البته تدوین مقاله، زمینه را برای شاخصبندی مهیا میکند و ما هم به این وجه نیاز داریم؛ امّا در ادامه وظیفه مهمتر به گردن ارکانی است که این الگو را نهادینه کنند. رسانه بخشی از آنهاست که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
اثربخشی و کارآیی، دو مبحث مدیریت
باید گفت که الگوی مدیریتی حاج قاسم سلیمانی را نمیشود در قالب نظریههای مدیریتی تنگ و محدود غربی فهم کرد؛ امّا این کار را میتوان انجام داد تا رویکرد مدیریتی ایشان با این نظریهها بهصورت نسبی تطبیق داده شود؛ یعنی بهصورت مقارنهای مورد مطالعه قرار داد. ما در مدیریت، دو مبحث مهم داریم: اوّل، اثربخشی و دیگری، کارایی. اثربخشی بهمعنای انجام کار درست و کارایی بهمعنای درست انجامدادن کار است. البته تعریفهای دیگری هم وجود دارد، ولی اگر بخواهیم ساده بحث را پیش ببریم، باید بگوییم کاری در مدیریت اثربخش خوانده میشود که کاملاً درست باشد و ما را به هدف نهایی برساند. وقتی به هدفی که مشخصشده رسیدیم، این یعنی کار درست بوده است.
کارایی یعنی اینکه آن «کار درست» بهدرستی انجام و پذیرفته شود. وقتی کار درست با کمترین هزینه مادی و انسانی انجام میگیرد، ما بهاصطلاح «کارایی» را بهدست آوردهایم. مجموع و برایند اثربخشی و کارایی بهرهوری میشود. در اینجا اوّلین سؤالی که مطرح میشود این است که آیا اقدامات شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی اثربخش بوده است؟ دومین سؤال هم درباره کارایی و بهرهوری حضور حاج قاسم بهعنوان سکاندار نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است. اگر از منظر مدیریتی بخواهیم به این سؤالات پاسخ بدهیم یقیناً باید به نتایج اقدامات حاج قاسم بپردازیم. مدیریت در بسیاری جاها نتیجهمحور است؛ یعنی نتیجه و بازخورد نهایی مثبت است یا منفی. اینها تعیینکننده است.
مثلاً، خروجی فعالیت 22ساله حاج قاسم سلیمانی بهعنوان فرمانده سپاه قدس چه بوده است؟ آیا سازمان تحت مدیریت حاج قاسم بهرهوربوده یا نه؟ پاسخ این سؤال دقیقاً با امتیازی که ما به منش مدیریتی حاج قاسم میدهیم، در ارتباط است. آیا الگوی مدیریتی حاج قاسم در این دوره 22ساله اثربخش بوده تا الگوی مدیریتی برگزیده برای مدیران فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، هنری و غیره باشد؟ وقتی اثربخشی را مطالعه میکنیم، میبینیم هر آنچه که از سوی رهبر معظّم انقلاب اسلامی و سیاست کلان جمهوری اسلامی ایران به ایشان و سازمان تحت امرش تکلیف شده بود، به نحو احسن انجام گرفته است.
ایشان کاملاً به هدف رسیدهاند. به هر صورت، کارهایی هم مثل آزادی فلسطین اشغالی هستند که طبیعتاً هنوز به نتیجه کامل نرسیدهاند و شهادت ایشان، تلاشهایشان را برای حصول این اقدام نیمهکاره گذاشت؛ امّا در کارنامه کاری سردار سلیمانی، صفحات درخشان بسیاری وجود دارد. آزادی افغانستان، کنفرانس بُن، آزادسازی جنوب لبنان در سالهای 2000 و 2006 طی جنگ 33 روزه، جنگهای فراوان غزه در سالهای 2008 و 2012 و 2014 و شکست گروههای تکفیری همچون داعش در سوریه و عراق، به لطف فرماندهی بیبدیل حاج قاسم، با پیروزی جبهه مقاومت همراه بود. بنابراین، اثربخشی سپاه قدس تحت امر حاج قاسم بلامنازع است و اهداف تعیینشده حاصل شده است.
بعد از بحث اثربخشی، کارایی اقدامات حاج قاسم سلیمانی مطرح میشود. اینکه آیا ایشان این اقدامات ظفرمندانه را بهدرستی انجام دادهاند یا نه؟ آیا این اقدامات با کمترین هزینه و بهترین راهکارها حاصل شدهاند یا نه؟ آمارهایی که مؤسسات غربی درباره هزینههای ایران در منطقه ارائه دادهاند، نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران نهایتاً بیست میلیارد دلار برای حمایت از محور مقاومت در غرب آسیا در مدت حضور حاج قاسم سلیمانی در سمت فرماندهی سپاه قدس هزینه کرده است. این مقدار هزینه با هفت هزار میلیارد دلاری که آمریکا در منطقه هزینهکرده اصلاً قابل مقایسه نیست. البته باید به این هفت هزار میلیارد دلار آمریکایی کمکهای حاصل از دلارهای نفتی اعراب را هم اضافه کنیم. این در حالی است که ایران با سپاه قدس تحت فرماندهی حاج قاسم سلیمانی با این حجم مأموریت در منطقه با بیست میلیارد دلار نتایج درخشانی دست یافت. تعداد اندک شهدا را هم با توجه به حجم نبرد و تعداد کشتههای تروریستها باید درخشان ارزیابی کرد. شهید سلیمانی هم اثربخش بود، هم کارا؛ بنابراین، مدیریت ایشان بهرهوری داشته است.
شاخصهای مدیریتی شهید سلیمانی
امّا حاج قاسم از چه شاخصهایی برخوردار بود که توانست بهرهوری را بالا ببرد و این همه حماسهآفرینی کند؟ حاج قاسم سلیمانی، میتواند الگوی مدیریتی برای تمام مدیران ما در تمامی عرصهها باشد. در اینباره به چند شاخص ایشان میتوان اشاره کرد. البته شاخصهای بیشتری قابل استنتاج است، ولی تأکید این نوشتار بر روی شاخصهای مدیریتی ایشان است.
اوّلین شاخص الگوی مدیریتی حاج قاسم سلیمانی، تخصص (دانش و مهارت حرفهای) است. ما دوگانهای به نام تخصص و تعهد داریم. این دو مکمل هماند و در مقابل هم نیستند؛ حتی در احادیث و روایات هم هست. حاج قاسم سلیمانی، متخصص حوزه نظامی و امنیتی بود. علاوه بر آن، یک فرد دانشمند و یک فرد ماهر در حوزه امنیتی و نظامی هم بود؛ حتی ایشان دیپلماتی حرفهای بود. این شاخص مهم را همه مدیران کشور باید داشته باشند.
دومین شاخص،همان تعهد است. در جمهوری اسلامی، تأکید بر روی ایمان قلبی و عملی به آرمانهای مقدس نظام، ولایتپذیری و ولایتمداری و تعهد به شرایع مقدس دینی است. همه اینها به نحو احسن در حاج قاسم سلیمانی وجود داشت. ایشان هرگز از آرمانها کوتاه نیامد و سرباز اسلام بود.
سومین شاخص، خستگیناپذیری و پرتلاشبودن است. این هم باید مورد توجه مدیران باشد. رهبر انقلاب خیلی تأکید دارند که تنبلی مدیران یکی از مصائب مدیریتی کشور است. تخصص و تعهد هست، ولی تلاش وجود ندارد. ما امروز به مدیران پرتلاش نیاز داریم. تأکید رهبر انقلاب بر جوانشدن بدنه مدیریتی کشور دقیقاً انعکاس همین دغدغه ایشان است. جوان انقلابی، متعهد و متخصص و عاشق کار و تلاش برای حل مشکلات کشور است.
چهارمین شاخص، تحولخواهی است. حاج قاسم، تحولخواه بود. امروز ما مدیران اندکی داریم که تحولخواه باشند. رهبر انقلاب در 14 خرداد امسال در سالگرد رحلت امام به «تحولخواهی امام عزیز» اشاره کردند. تحولخواهی در چهارچوب قالبها و قواعد زمینینبودن و اهل تحولبودن و خود را محدود به تشریفاتنکردن است. همه رسانههای غربی میگفتند که حاج قاسم سلیمانی، مرد شماره دو قدرت در ایران و ژنرال یک غرب آسیا بود؛ امّا اینها او را محدود نکرد. ایشان تحولات فراوانی را در سپاه قدس، منطقه و گروههای مقاومت ایجاد کرد. اینها همه ریشه در تحولخواهی ایشان بود.
آخرین شاخص، اخلاص است. ایشان همه کارهایش را برای رضایت خدا انجام میداد. از این وجه واقعاً حاج قاسم الگوی بسیار ارزشمندی است. شاید نشود جوان امروزی را متقاعد کرد که به پیامبر بهعنوان اسوه نگاه کند، ولی حاج قاسم در این مسیر بود و شخصیتش کاملاً قابل فهم و درک است. حاج قاسم، غرق در خدا بود و کارهایش را برای خدا انجام میداد. رهبر انقلاب بعد از حضور در منزل حاج قاسم در شب شهادت ایشان میفرمایند: «اخلاص حاج قاسم دلهای مردم را همراه کرد.» این اخلاص بود که ایشان را پیش مردم عزیز کرد. در قرآن کریم آمده است که «مَن كَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِینَ یَمْكُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَمَكْرُ أُولَٰئِكَ هُوَ یَبُور» واقعاً حاج قاسم عزت را از جانب پروردگار متعال دریافت کرده بود.
بهره سخن
مدیران ما به این پنج شاخص مدیریتی نیاز دارند. حاج قاسم، الگوی مدیریتی است. کل محور مقاومت حاصل تلاشها و الگوی مدیریتی حاج قاسم است. حاج قاسم سلیمانی، نقش ویژهای هم در تمدنسازی داشت. ما نگاه آخرالزمانی داریم که همان نگاه تمدنسازی است. ما نیازمند مدیرانی هستیم که شاخصهای حاج قاسم را داشته باشند. این شاخصها باید درست تدوین بشوند. سطح کلان کشور باید به دست مدیرانی باشد که دارای این شاخصها باشند. بهرهوری در همه حوزهها فقط با استفاده از این شاخصها حاصل میشود. قویشدن بدون مدیران قوی غیرقابل حصول است. حاج قاسم قوی بود و سازمانهای قویای را در منطقه شکل داد. اگر ما در حوزه تمدنسازی بخواهیم قوی پیش برویم، باید در سطح کلان بهرهور باشیم. بعد از استخراج شاخصها، رسانهها از جمله بنیاد حاج قاسم سلیمانی و دیگر نهادهای مرتبط باید این شاخصها را در جامعه نهادینه کنند. باید نیروهای مردمی و سازمانهای مردم نهاد و رسانهها و صداوسیما گفتمان حاج قاسم سلیمانی را در کشور ترویج کنند تا انشاءالله شاهد تحول واقعی باشیم.به