آیتالله خامنهای و نخبگان جوان؛ واگرایی یا همگرایی؟
مهدی جمشیدی در یادداشتی به تحلیل دیدار اخیر رهبر انقلاب با نخبگان پرداخت و نوشت "ایشان با وجود حضور در رأس قدرت سیاسی، جانب نخبگان جوان را میگیرد و به آنها یاد میدهد که چگونه میتوانند توانمندیهای خود را در متن ساختارهای رسمی، محقق کنند."
به گزارش خبیر کرج به نقل از تسنیم مهدی جمشیدی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی به تحلیل بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار با نخبگان و نقد دیدگاه اخیر مهدی نصیری پرداخت که به بهانه دیدار اخیر رهبری مدعی شده بود بین تحلیل رهبری از وضعیت جامعه با تحلیل اکثریت مردم و نخبگان یک شکاف عمیق وجود دارد.
متن یادداشت جمشیدی به شرح زیر است:
[1]. «حاکمیّت» نسبت به نخبگان، مسئولیّتهای مهمّ دارد
آیتالله خامنهای میگوید: «آن چیزی که نخبه را نخبه میکند، علاوۀ بر استعداد و ظرفیّت ذهنی، قدرشناسی از این نعمت است؛یعنی بر اساس آن، کار و تلاش انجام بگیرد. این قدرشناسی، اوّلاً به عهدۀ خود نخبه است، ثانیاً به عهدۀ محیط است؛ یعنی پدر و مادر، معلّم، استاد دانشگاه و مجموعۀ حکمرانی. تردیدی نیست که دستگاه حکمرانی کشور نسبت به وضع نخبه، مسئولیّتهای مهمّی دارد و امیدواریم که مسئولان کشور، خود بنده و دیگران، بتوانیم به این مسئولیّتمان به بهترین وجهی عمل کنیم، امّا عمده قدرشناسی باید به وسیله خود نخبه انجام بگیرد.»(در دیدار جمعی از نخبگان، 26/8/1400).
پس مسئله این نیست که آیتالله خامنهای، از حاکمیّت، رفع مسئولیّت کرده و بار را تنها بر شانه نخبگان نهاده است، بلکه ایشان از مسئولیّتهای مهمّ حاکمیّت درباره نخبگان سخن میگوید و حتّی بخشی از این مسئولیّتها را متوجّه خویش میشمارد؛ یعنی شخص ایشان نیز نسبت به وضع و حال نخبگان، موظّف است. اینچنین نگاهی، متفاوت با نگاه یکسویه و طلبکارانه به نخبگان است.
[2]. گاهی باید نخبگان به دنبال «مبارزه با موانع» باشند
آیتالله خامنهای میگوید: «جوان نخبه هم باید در قبال مسائل کشور، احساس مسئولیّت کند؛ چنانکه گاهی لازم است که جوان نخبه با سختیها هم بسازد؛ این یک نکتۀ اخلاقیِ بسیار مهمّ است. این برداشت که همهچیز باید آماده و در جای خود باشد تا نخبه بتواند کار کند، برداشت درستی نیست؛ بلکه گاهی باید با موانع، مبارزه کرد. ما مطّلعیم که در دستگاههای مختلفِ حکمرانیِ کشور، گاهی نسبت به نخبگان، نامهربانی میشود، امّا اینها نباید نخبه را از ادامۀ راه منصرف کند.»(همان) این سخن بدان معنی است که اگر در مقاطعی، وضع کشور دچار دشواریها و تنگناهایی شد، یا مدیران دیوانسالار و اداری، به نخبه بها ندادند، نخبه نباید بیاعتنا به مصالح ملّی، تنها به خودش توجّه کند وراحتی و رفاه و تنعّم را بطلبد، بلکه باید بداند که در مسیر شدنهای نخبگی، سختیها و موانعی نیز وجود دارند که باید پارهای از آنها را تحمّل کرد و پارۀ دیگر را علاج.
توقع حرکت در جادّهای هموار را داشتن و اگر چنین نبود، از میدان به در رفتن و به بیگانه پناه بردن، سازگار با اخلاق نیست. زندگی، پهنۀ مبارزه با موانع و غلبۀ بر دشواریها و عبور از نشدنها است. بیشتر بزرگان عرصۀ علم و معرفت نیز، از متن همین چالشها و سنگاندازیها، توانستند بجوشند و راه خویش را بیابند و قافلۀ علم را به پیش ببرند؛ چنانکه گویا از نظر تاریخی و اخلاقی، رویشها و جوششهای علمی، با وضعهای نهچندان خوشایند، گرهخورده هستند:
رنج، گنج آمد که رحمتها در اوست
مغز، تازه شد چو بخراشید پوست
(مثنوی معنوی، دفتر دوّم، بیت 2261).
[3]. «تشویقِ جوان نخبه به مهاجرت»، خیانت است
آیتالله خامنهای میگوید: «اینکه یک وقت دانشجو بر اساس نیازهای فکریاش یا بحث خانوادگیاش مایل است در کشوری تحصیل کند، اشکال ندارد؛ عمده این است که فراموش نکند که بدهکار کشورش است و درس بخواند و برگردد. آن چیزی که اشکال دارد مهاجرفرستی است. در بعضی از دانشگاهها، عناصری هستند که جوان نخبه را به ترک کشور تشویق میکنند؛ من صریح میگویم که این خیانت است. اینکه یک جوانی را نسبت به آیندۀ کشور، ناامید و دلسرد کنیم و آینده را تلخ و سیاه به او نشان بدهیم که او مهاجرت کند، این را خیانت میدانم»(همان).
اوّلاً، در اینجا، سخن در این نیست که همهچیز بر وفق مراد است و حاکمیّت به تمام مسئولیّتهای خویش عمل کرد و اوضاع، بهسامان است. آیتالله خامنهای، از این امر به عنوان «تنها عاملِ مهاجرت نخبگان» سخن نمیگوید. ایشان ادّعا نکرده که همۀ شرایط، مهیّا و مساعد هستند و فقط، مسأله این است که برخی از استادان دانشگاهها، نخبگان جوان را به مهاجرت ترغیب میکنند. ایشان که با صراحت به وجود نامهربانیها نسبت به نخبگان در ساختارهای رسمی اشاره کرده و دشواریهای عمومی را پذیرفته است. پس چرا به پارهای از سخن ایشان استناد شده و با برخورد گزینشی، ایشان به تحلیل تکعلّتی و نگاه یکسویه متهم گردیده است؟!
مگر در یکی از همین دیدارهای سالهای اخیر، یکی از نخبگان جوان برنخاست و با شفافیّت و وضوح، اعتراض نکرد و معضلاتی که فراروی نخبگان جوان وجود دارند را بیان ننمود؟! آن جوان، مسألهاش را با صدای بلند و بدون لکنت، مطرح کرد و از آیتالله خامنهای، محبّت دید و وعدۀ پیگیری شنید. چنین مناسباتی به معنی شکاف میان آیتالله خامنهای و واقعیّت است؟! ثانیاً، بحث بر سر این است که چرا پارهای از استادان دانشگاه، نهفقط مرهمی بر زخم نمینهند و گامی برای اصلاح و بازسازی برنمیدارند، بلکه آنچنان را آنچنانتر میکنند و با سیاهنمایی و یأسپراکنی، دل جوان نخبه را تهی مینمایند و بذر تشویش و تزلزل را در روحش میپاشند؟! تشویق به مهاجرت از وطن، از اندیشه وطندوستانه برمیخیزد؟! این طریق، به صلاح و سعادت ایران میانجامد؟!
در زمینِ مردمان، خانه مکن
کارِ خود کن، کارِ بیگانه مکن
(مثنویِ معنوی، دفترِ دوّم، بیتِ 263).
ثالثاً، بهواقع، وضع آنگونه است که اینان مینمایانند؟! این همه جوان نخبه که در دانشگاهها و پژوهشگاهها و مؤسسات علمیِ خصوصی، در حال تحقیق و فعّالیّت هستند، از اوضاع خراب حکایت میکند؟! حاکمیّتی که سه دهه پیش، پرچم تولید علم را برافراشته و «علم» را یکی از سه موضوع اصلی ایران انگاشته، نخبهستیز است؟! رابعاً، همچنان که جهنم ساختن از ایران خطاست، بهشت ساختن از غرب نیز نارواست؛ خاطرات شخصیِ نخبگان مهاجر نشان میدهد که اگر از دردهایی جَستهاند، به زخمهای دیگری مبتلا گشتهاند.
[4]. شرایط برای حیات و حرکت نخبگان، دچار انسداد نیست
آیتالله خامنهای میگوید: امروز در کشور ما، جوانهای نخبه میتوانند رشد کنند(همان). آیا این سخن به این معنی است که ایشان از دشواریها و تلخیها بیاطّلاع است و ارتباطی با واقعیّتهای عینی در زندگی روزمرّۀ نخبگان ندارد؟! مگر ایشان ادّعا کرده است که هیچگونه عوامل مانع و مزاحمی در میان نیستند؟! ایشان که در بندهای پیشین، به صراحت از وجود چالشها سخن گفت و به سفارشهای حاکمیّتی خود و ضرورت مقاومت نخبگان جوان اشاره کرد. ایشان که چندی پیش، تصریح کرد که ساختارهای رسمی، آنچنان که باید، ما را به سوی ارزشها و آرمانهای انقلاب سوق نمیدهند و چارهای جز تحوّلخواهیِ بنیادی وجود ندارد و باید با حرکتی جهشگونه و پُرشتاب، گام بلندی برداشت.
ایشان که پس از این، از بازسازیِ انقلابی سخن گفت که بر ایجاد دگرگونیهای اساسی و ریشهای دلالت دارد. این قبیل تعبیرهای درشت و مطالبههای جدّی، آگاهی عمیق و تجربی ایشان را از آنچه که میگذرد، روایت نمیکند؟! اینکه آیتالله خامنهای هم از دشواریهای اکنون سخن میگوید و هم به گشایشهای آینده اشاره میکند، تناقض نیست. مگر لازمۀ اذعان به وجود چالشها در اکنون، حکمکردن به فروپاشی در آینده است؟! مگر اینگونه است که هر بحرانی به اضمحلال بینجامد؟! همۀ بیماریها و امرض، موجب مرگ و زوال میشوند؟!
ایبسا کارا که اوّل، صَعب گشت
بعد از آن بگشاده شد، سختی گذشت
(مثنوی معنوی، دفتر سوّم، بیت 2924).
مردم نیز بر این باور نیستند که «نظام جمهوری اسلامی»، دچار شکست شده است، بلکه پیشرفتها را مشاهده میکنند و میدانند که شتاب حرکت تکاملیِ انقلاب، وابسته به نوع مدیریّتها و حاکمان است. در آنجا که کسی همچون «حاجقاسم سلیمانی»، کارگزار باشد، فتوحات مثالزدنی رخ میدهد و حتّی ابرقدرتها در مقابل ایران، احساس ضعف میکنند، امّا در آنجا که مدیران کمکار و واداده و برونگرا به قدرت دست یابند، هم عزّت ملّی مخدوش میشود و هم معیشت مردم از رونق میافتد. پس انقلاب و نظام را بر جایگاه متهم نمینشانند و میان خود و آن، تضاد و تعارضی احساس نمیکنند، بلکه به سوءتدبیرِ این دولت و آن مجلس اعتراض میکنند. از جمله باید تصریح که وضع دشوار کنونی، بیش از هر چیز، ریشه در سیاستهای بسیار غلطی دارد که دولت حسن روحانی در پیش گرفت و با وجود همۀ فرصتها و امکانهای کمنظیری که در اختیار داشت، در نهایت شکست خورد و مردم را از چاله به چاه افکند. ما همچنان در حال پرداخت هزینههای متنوّعِ دولت برجام هستیم؛ دولتی که مدافعان دیروزش، امروز زبان گشودهاند و وقیحانه و بیشرمانه، تلخیهای بهجامانده از آن «دولت علیل و ضعیف» را به «سیاستهای کلّی نظام» و «راهبردهای آیتالله خامنهای» نسبت میدهند.
[5]. حاکمیّت در حال چرخش بهسوی «استفاده از جوانان نخبه» است
آیتالله خامنهای میگوید: «من برای استفادۀ از جوانهای نخبه در مدیریّتهای میانی و پایین و حتّی سطح بالا، به وزرا سفارش میکنم؛ چنانکه به دولت قبل خیلی سفارش میکردم -که در یک مواردی هم بیتأثیر نبود- و به این دولت هم همین جور«(همان). «بیانیۀ گام دوّم انقلاب»، بر این حقیقت دلالت داشت که پس از گذشت چهل سال، اینک باید نخبگان جوان، عهدهدار پیشروی و حرکت شتابان شوند و چرخش نخبگان صورت بپذیرد. فکر استفادۀ از حلقههای میانی برای طرّاحی ِعاقلانۀ این گذار نیز، در همین راستا قرار داشت. پس از این، اندیشۀ استقرار دولت جوان حزباللهی نیز ریشه در همین خاستگاه داشت. پس انسداد سیاسی در میان نیست و باید چرخۀ تکراریِ مدیریّتها شکسته شود و نیروهای نخبۀ جوان، پا به میدان بگذارند.
این جابجاییِ کلان و پهندامنه، از سوی عالیترین مقام سیاسی در جمهوری اسلامی، مطرح شده و هم اوست که در چند سال اخیر، آن را آشکارا طلبیده و حتّی برای آن، چارهاندیشی نیز کرده است. اینهمه، از گشودگی سیاسی و انفتاحِ حاکمیّتی حکایت میکند و نشان میدهد که نظام از درون خویش، دیگریهای بیرون از قدرت و حاشیهنشین را به میدان کنشگری فرامیخواند و میخواهد مرداب مدیریّتی و یکنواختیِ سیاستی، پدید نیاید:
گفت پیغامبر که ای ظاهرنگر
تو مَبین او را جوان و بیهنر
ای بسا ریش سیاه و مرد پیر
ای بسا ریش سپید و دل چو قیر
عقل او را آزمودم بارها
کرد پیری آن جوان در کارها
پیر، پیرِ عقل باشد ای پسر
نه سپیدی موی، اندر ریش و سر
(مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بیتهای 2160-2163).
[6]. جوان نخبه باید خودش هم در پی «جایابیِ ساختاری» باشد
آیتالله خامنهای میگوید: امّا شما هم باید «جای خودتان» را پیدا کنید؛ یعنی خودتان پیدا کنید که در پیشرفت کشور چه نقشی میتوانید ایفا کنید. نخبگی شما، اینجا هم باید خودش را نشان بدهد که مشخّص کنید جایگاه شما کجا است(همان). آیتالله خامنهای، افزون بر اینکه سازوکارهای رسمی را در جهت نوسازیِ جوانانه ساختار سیاسی، تسهیل میکند و میکوشد با ورود مستقیم به مسأله، ورق را به نفع نیروهای جوان نخبه برگرداند، خود نخبگان را نیز به کنشگری مستقل و بازی خودجوش دعوت میکند و آنها را برمیانگیزد که بر اساس استعدادهای نخبگی خویش، راهها و مسیرها را بیابند و در انتظار فرصتهای پیشساخته و موقعیّتهای آماده نباشند.
جالب است که ایشان با وجود حضور در رأس قدرت سیاسی، جانب نخبگان جوان را میگیرد و به آنها یاد میدهد که چگونه میتوانند توانمندیهای خود را در متن ساختارهای رسمی، محقّق کنند. چنین نظامی در برابر نخبگان جوان نیست، بلکه نخبگان جوان را از خود میداند و در کنار خود مینشاند.